یکشنبه، آذر ۱۹، ۱۳۹۱

احمد کایا


صدها تفنگ صورتم را نشانه رفتند
صدها ماشه آهنین در آنی کشیده ...
شدند
مادر! مرا درسایه درخت بیدی زدند
فرزندی را ،که بوسیدنش را دلت نمی آمد،برزمین افتاد.

شغال ها یک به یک به من حمله کردند
از هر طرف سینه و جگرم را شکافتند
مادر!مرا همچون لاشه ای دریدند
وبا همان وضع پیش رویت انداختند تا مرا شناسایی کنی

تمام تلخی های زمین را یک به یک چشیدم .
فنا شدم .
نانم را به توتون آغشته کردم
مرا میلیون ها بار سوزاندند

همچون مرغ عنقایی مادر!
خودم را از خاکسترم بازآفریدم.

شب ها مرا می شناسند :فرو می آیم و می روم.
شب ها مرا می شناسند : در درونم خون می چکد.
مادرم!مرا فراموش کن
در دل تاریکی،
سرخی می کارم و سیاهی درو می کنم .

هنگام ارتکاب به جرم تقسیم قلب،دستگیر شدم
مچ دستم را با دستبندی زخمی کردند
مادر! من کوی به کوی مبارز راه امیدم.
برای اندکی عشق دیدگانم را داغ نهادم .

پرومتئوس هستم ،به هنگام میخکوب شدن بر صخره ها
جگرم را خوراک میهمانی عقاب ها می کنم
اسپارتاکوسم ،در فریاد بردگی
خوراک شیران شدم وهیچ شدم
یوسف هستم در قعر چاه ها
وحسین در صحرای کربلا
در زندان ها پادشه جم ام ،در میخانه ها پیر مرشد
این چندمین مرگ و چندمین زنده شدنم هست ؟
با شعله خدایان،
قرن ها در آتش شدم و بارها سوختم

همچون مرغ عنقایی مادر!
خودم را از خاکسترم باز آفریدم .

موزیک: احمد کایا
شعر از: یوسف هایال اوغلو

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر