... دوستت دارمها را نگه میداری برای روز مبادا
دلم تنگ شدهها را ، عاشقتمها را
این جملهها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمیکنی
باید آدمش پیدا شود
باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا ، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد
سِنت که بالا میرود کلی دوستت دارم پیشت مانده ، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکردهای و روی هم تلنبار شدهاند
فرصت نداری صندوقت را خالی کنی . صندوقت سنگین شده و نمیتوانی با خودت بِکشیاش
شروع میکنی به خرج کردنشان
توی میهمانی اگر نگاهت کرد ، اگر نگاهش را دوست داشتی
توی رقص اگر پابه پایت آمد ، اگر هوایت را داشت ، اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند
توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود ، اگر استدلالی کرد که تکانت داد
در سفر اگر شوخ و شنگ بود ، اگر مدام به خندهات انداخت و اگر منظرههای قشنگ را نشانت داد
برای یکی ، یک دوستت دارم خرج میکنی ، یک دلم برایت تنگ میشود خرج میکنی
یک چقدر زیبایی ، یک با من میمانی؟
بعد میبینی آدمها فاصله میگیرند متهمت میکنند به هیزی ، به مخزدن
به سواستفاده کردن از اعتماد آدمها ، به پیری و معرکهگیری
اما بگذار به سن تو برسند ، بگذار صندوقچهشان لبریز شود
آن وقت حال امروز تو را میفهمند ، بدون این که تو را به یاد بیاورند
غریب است دوست داشتن
و عجیب تر از آن است ، دوست داشته شدن
وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد
و نفسها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده
به بازیش میگیریم ، هر چه او عاشقتر ، ما سرخوشتر
هر چه او دل نازکتر ، ما بی رحم تر
تقصیر از ما نیست
تمامیِ قصه هایِ عاشقانه ، اینگونه به گوشمان خوانده شدهاند
(( دکتر شریعتی ))
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر